سردیِ پاییز را که پشتِ سر گذاشتیم، از کوچه های زمستان که عبور کردیم، بهار را که دیدیم، جوانه ها را که تنگ در آغوش فشردیم؛ به پشتِ سر نگاهی خواهیم انداخت، به جای پاهایمان در صعب العبورترین مسیرها، به موانع و دیوارها و بن بست هایی که با اضطراب فرو ریختیم و به جای زخم های عمیقی که دیگر خوب شده اند. روزی در آستانهٔ طلوع خواهیم ایستاد و به شب های سیاهِ پشت سرمان زل خواهیم زد. شب های غمگینی که تصور می کردیم، صبح نمی شوند! تمامِ یخ های بی مهری با آفتابِ امید
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت